۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

«حس یک ملیونو هزارو صد و یازدهم» مثلا!

 تمام این مدت که دلم بلاگ میخواست٬ با خودم کلنجار میرفتم که٬ ناشناس باشم تا راحت و بدون سانسور بنویسم٬ یا خودم باشم و با پیامدهای احتمالی کنار بیام. مسئله خواننده های بلاگ هم بود! به نظرم٬ آدما با کسی که نمیشناسن٬ راحت تر ارتباط برقرار میکنن و حتی شاید نقد منصفانه‌تری هم داشته باشن! «شهرزاد» نمیتونه نویسنده باشه٬ یک اسمه٬ یک شخصه٬ یه چیزی که ملموسه٬ اما مثلا «دختری که به دنبال دردسر است» « ترشیده ای که سیب را خورد» «خرس قطبی» یه سری موجودات دور و غیر قابل دسترس و صرفا نویسنده‌هایی هستن که آدما با ولع میخوننشون تا از زندگی خصوصیشون سر در بیارن! 

درست مثل وقتی که٬ راهکارهایی رو به مامان یا بابا برای موضوعی میدم و انگار نشنیدن٬ اما اگه همونا رو از زبون یه غریبه بشنون٬ یا یه جا توی اینترنت بخونن٬ خوب براشون ارزش داره و شاید حتی خودشون بیان با هیجان برای من تعریف کنن و من باید به چیزایی که بارها خودم گفتم و پذیرفته نشدن گوش بدم.

اما در نهایت٬ تصمیم گرفتم خودم باشم! و این بدون شک باعث خواهد شد که سانسور هم بکنم خودم رو تا از پیامدهاش در امون بمونم. ولی٬ تمام تلاشمو میکنم تا جایی که امکان داره٬ بی‌پرده بنویسم!

پی نوشت: این بلاگ همچنان هنوز خیلی جا افتاده نشده٬ تایتل حتما تغییر میکنه٬ آدرس معلوم نیست. شب خوش!

۹ نظر:

  1. چقدر مقدمه داره این وبلاگ جدید! :)) ٬ هم‌چنان گود لاک ;)

    پاسخحذف
  2. من همانم که هستم۹ دی ۱۳۹۲ ساعت ۲۱:۰۲

    اتفاقا منم این نظریه که آدم با آدمای ناشناس راحت تر ارتباط برقرار میکنه یا قضاوت میکنن در موردش بدلیل نداشتن پیش زمینه ی ذهنی کاملا موافقم ؛ اصولا آدم یه حریم خیلی خصوصی ای داره که اتفاقا بعضی وقتا فقط به آدمای ناشناس اجازه میده واردش بشن ؛ انگار اینجوری امنیتش بیشتره
    واسه اینکه راحت باشی منم همچنان بعد از شش سال به عنوان یه آدم ناشناس کامنت میزنم D:
    خون دماغ شدم واسه یه کامنت زدن با این CAPTCHAهاتون !!!!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مراتب عذرخواهی منو پذیرا باشید:) نه نه من نمیدونم «من همانم که هستم» کیه! از بچه‌های دانشگاه باید باشین نه؟

      حذف
    2. من همانم که هستم۱۰ دی ۱۳۹۲ ساعت ۰:۴۷

      این چه حرفیه ، قصور از بلاگ اسپات بوده ؛ آره از بچه های دانشگاه بود . الان بزرگ شدم دیگه :)

      حذف
  3. حالا اميدوارم خيلي شعاري نشه و نميدونم تل چه حد ميتوني قبول كني ولي هر چي دلت ميخواد و هر جور دلت ميخواد بنويس و نگران آدما نباش حد اقل از جانب من نگران نباش! در مورد راحتي با غريبه ها هم منم اينجوري فكر ميكردم ولي مدت زياديه كه اينجوري نيس برام! يني مهم اينه كه طرفت كي باشه و اگه آدم درستش باشه از صدتا غريبه خيلي بهتره! والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نمیشه نگران آدما نبود اصلا! اما خوب٬ سعی خودمو میکنم:)

      حذف
  4. اول اینکه تبریک برا وبلاگ و چقدر خوب که دیگه کلکش رو کندی و خودت رو از تويیت های وبلاگ میخوام راحت کردی :دی ؛ تو کمتر خونه به دوش بودی و همیشه جات ثابت بود و مرگ بر علیرضا شیرازی ؛ ولی خب دو دستی بچسب به همینجا و حس های غریبه بودن و سرد بودنش رو نادیده بگیر و بنویس تا دوباره خونت بشه اینجا

    یادمه یه پست توی وبلاگم داشتم تو این مایه ها که رمز موقیت یک نویسنده در ناشناس ماندن اوست ؛ ولی چاره ای نیست و باید نوشت ؛ با دل خوش بنویس و خودت از نوشتن لذت ببر ؛ مهم شاید همین باشه ؛ از دل براید و لاجرم بر دل نشیند :‌)

    ظلمی رو که جبر و حکومت و خونواده و آدمای دور و بر بهمون می کنن رو کاش خودمون به خودمون روا ندونیم و برای لذت و آرامش بیشترمون تلاش کنیم ؛ بنویس شهرزاد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ایشالا که کم کم عادت میکنیم به این محیط٬ با دوستای جدید و قدیمی خوب٬ خونم میشه دوباره!

      حذف